جدول جو
جدول جو

معنی فراخ دستی - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ دستی
کرم، جوانمردی، مقابل تنگدستی، توانگری
تصویری از فراخ دستی
تصویر فراخ دستی
فرهنگ فارسی عمید
فراخ دستی(فَ دَ)
جود. مقابل تنگدستی. (یادداشت بخط مؤلف) : او بزرگتر کسی بود اندر حلم و سخاوت و فراخ دستی. (مجمل التواریخ و القصص). مردم از فراخ دستی خوشدل بودند. (ترجمه تاریخ قم ص 180)
لغت نامه دهخدا
فراخ دستی
جود بخشش مقابل تنگدستی، توانگری دولتمندی، فراخ دامنی
تصویری از فراخ دستی
تصویر فراخ دستی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا دست
تصویر فرا دست
آنکه بر دیگری تفوق و برتری دارد، بالاتر
فرا دست آمدن: به دست آمدن، پیش آمدن
فرا دست دادن: سپردن، به دست کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ دست
تصویر فراخ دست
فراخ آستین، توانگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ آستین
تصویر فراخ آستین
بخشنده، سخی، کریم، جوانمرد، برای مثال فراخ آستین شو کز این سبزشاخ / فتد میوه در آستین فراخ (نظامی۶ - ۱۰۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ خِ دَ)
چرخ خیاطی. ماشین خیاطی که با دست بحرکت افتد. دستگاه خیاطی بدون پایه که چرخ آن را با دست حرکت دهند. رجوع به چرخ خیاطی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
فراخ آستین. جوانمرد. بخشنده. (برهان). توانگر. (یادداشت بخط مؤلف). فراخ آستین. صاحب ثروت. دولتمند. (آنندراج). رجوع به فراخ آستین شود، فراخ دامن. (آنندراج). رجوع به فراخ دامن شود، صاحب همت. (برهان) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جوانمرد و صاحب همت و کریم و بخشنده. (برهان) (آنندراج) :
فراخ آستین شو کز آن سبز شاخ
فتدمیوه در آستین فراخ.
نظامی.
رجوع به فراخ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ)
چراغ کوچک نفتی یا برقی که مخصوص بدست گرفتن و با خود داشتن و از جایی بجایی بردن است. فانوس کوچک. چراغ برقی کوچک و استوانه ای شکل دارای لامپ و قوه برق که با فشار دادن دگمه ای روشن و خاموش شود. چراغ قوه. رجوع به چراغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ آستین
تصویر فراخ آستین
جوانمرد صاحب همت کریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دلی
تصویر فراخ دلی
پر دلی بی باکی، پرخوری شکمبارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دوی
تصویر فراخ دوی
تیزروی تندروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران دستی
تصویر گران دستی
بتانی و کندی انجام دادن کارها مقابل سبک دستی سبک پایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دوشی
تصویر فراخ دوشی
چهار شانه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ درمی
تصویر فراخ درمی
پولداری ثروت توانگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دهنی
تصویر فراخ دهنی
دارای دهنی گشاد بودن، پر گویی و بیهوده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراز دستی
تصویر دراز دستی
تسلط غلبه، دست به مال و ناموس مردم دراز کردن تعدی تجاوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ دست
تصویر فراخ دست
بخشنده، سخی
فرهنگ لغت هوشیار
به دست 0 یا فرا دست آمدن 0 پیش آمدن 0 یا فرا دست دادن 0 سپردن تسلیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ آستین
تصویر فراخ آستین
((~. خ))
کنایه از بخشنده، جوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ دست
تصویر فراخ دست
((فَ دَ))
کریم، بخشنده، توانگر، ثروتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دراز دستی
تصویر دراز دستی
تعرض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراخ دست
تصویر فراخ دست
سخی
فرهنگ واژه فارسی سره